این بازی بدون شک در خلق محیط زیبا با انجین پایه موفق شده است
مجید رحمانی
بازی dear esther در واقع بازسازی همان (ماد)است که به کمک Robert Briscoe ،از کارمندان سابق شرکت dice و از طراحان محیط بازی mirror s edge ساخته شده است.حالا شاهد جلوه های بصری ارتقا یافته،موسیقی و روایت پخته تر و طراحی پولیش شده هستیم.
از آنجا که محیط جزیره با الهام از جزایر صخره ای اسکاتلند طراحی شده سردی و خشکی،فضای غالب آن بوده و از آن دست جزایری است که کمتر کسی آرزوی زندگی در آنها را در سر داشته باشد.
تعامل با دنیای dear esther بسیار محدود است.کنترل های کاراکتر اصلی به ساده ترین مکانیک ها یعنی حرکت و نگاه کردن خلاصه شده و چیزی به عنوان سقوط از لبه ها،از ارتفاع گرفته تا یک تخته سنگ کوچک و حتی باز کردن درها در این بازی وجود ندارد.
شما در نقش کاراکتری قرار دارید که قدم به جزیره ای عجیب گذاشته است و تمرکز روی این موضوع باعث شده تا مهم ترین عامل پیشروی بازی کنجکاوی و جستجو برای یافتن پاسخ پرسش هایی باشد که این جزیره مرموز دردل خود نگه داشته است.
قصه گویی محیطی در dear esther بیداد می کند.داستان های کوتاه و گاهی عجیب زیادی در گوشه و کنار جزیره وجود دارد که تنها به چشمی برای دیدن نیاز دارد.مشاهده لاشه خردشده کشتی ای نسبتاً بزرگ در خط ساحلی،بوته ها و بیشه ها ی انبوه،سرازیری های سبز تپه ها که با ترکیبی از صخره ها زینت بخشیده شده و غارهای بزرگی که شبکه وار به هم متصل شده و آبی که در آبریزهای آنها جاری است،درخششی فراتر از استانداردهای جهان عادی دارد و همگی از زیبایی های محیط بازی شمرده می شود.
Dear esther در خلق محیطی زیبا آن هم تنها با استفاده از انجین پایه بدون شک موفق است اما حسی که از تجربه آن به آدم دست می دهد ارزش بازی را بالاتر برده است.
شاید ابتدا با دیدن نام بازی مفهوم آن را درک نکنید اما بعد متوجه می شوید که درواقع آغاز یک نامه است!در بخش هایی از بازی این نامه خوانده می شود و آنجاست که بازیگر بااستعداد بریتانیایی یعنی نیگل کارینگتون به عنوان راوی قصه وارد بازی می شود.
صدای تسلی بخش کارینگتون تنها چیزی است که به هر آنچه در dear esther می بینید زندگی و معنا می بخشد و احساساتی که با مهارت تمام با صدایش همراه می کند،بدون تردید هر شنونده ای را مجذوب قصه خواهد کرد.
برخی افراد که دوست دارند قصه بازی ها بخصوص در سبک ماجرایی فکری و غیرمستقیم باشدو تفسیر آن را به عهده مخاطب بگذارند.اگر شما هم جزو آن دسته هستید ابهامی که در قصه dear esther وجود دارد کاملاً شما را راضی خواهد کرد.
معمای اصلی بازی را حتی می توان به نوعی قصه آن دانست تا جایی که می تواند موضوع داغی برای صحبت با دوستان در مکان های مختلف باشد و در کل از آن جنس روایت هایی است که جان می دهد برای بحث های طولانی و فیلسوفانه و شنیدن نظرات متفاوت در تاپیک ها و فروم های اینترنتی گوناگون.
تقریباً تمام بازی به گشت و گذار در جزیره خلاصه می شود و از آنجا که سرعت حرکت کاراکتر مقداری ثابت دارد و نمی شود مثلاً دوید،این آمدن و رفتن های طولانی به مرور خسته کننده می شود با وجود این در dear esther نیازی نیست به دنبال راه اصلی خود بگردید؛زیرا معمولاً بسیار واضح و روشن است و حتی اگر آن را گم کردید کافی است نگاهی به دور و اطراف خود بیندازید تا بلافاصله آن را بیابید.
کاملاً موافقیم که یک بازی ماجرایی بدون هرگونه چالش،معما یا مانع تا چه حد می تواند مفهوم خود را از دست بدهد،اما dear esther از معدود عناوینی است که توانسته تنها با گشتن در محیط،سرگرمی را در گیم پلی خود پیاده کند.
توصیه کردن بازی به همه،کاری اشتباه است؛اما اگر دوست داشته باشید به چشم یک اثر هنری در این قالب به آن نگاه کنید،برایتان تجربه ای جالب خواهد بود.
توجه داشته باشید که نتیجه گیری از بازی همانند فیلم های روشنفکرانه می ماند،پس زمانی که ذهن تان خسته است یا حوصله ندارید به سراغ آن نروید.